شعر با خ
شعر با خ
شعر با خ ,شعر با چ شروع شه,شعر با خ شروع شه,شعر که با خ شروع شه,بیت شعر که با خ شروع شه,شعر که اولش با خ شروع شه,یه شعر که با خ شروع شه,شعر با حرف خ,شعر با حرف خ شروع شود,شعر با حرف خ شروع بشه,شعری که با حرف خ شروع شود,شعر که با حرف خ شروع بشه,شعری که با حرف خ شروع بشه
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد که با حرف خ شروع می شوند برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
خازن رضوان که مه جنت ست
مست رضای دل رضوان ماست
شعر با خ
خود مرا حق داد جان نو ز نور
من ندارم ذوق رضوان و قصور
شعر با حرف خ
خواهم از هجر تو در خانه بگریم
وای در خانه خود باز غریبانه بگریم
ای که من بنده ی دیدار توام
شده ای مسجد ایمان دلم
زلف زیبای تو سجاده ی من
مهر سجاده کنم خال تو را
کنج ابروی تو محراب دعا
شعر با حرف خ شروع شود
خنگ چوگانی چرخت رام شد در زیر زین
شهسوارا چون به میدان آمدی گویی بزن
شعر با چ شروع شه
خامش که خوش زبانی چون خضر جاودانی
کز آب زندگانی کور و کر است مردن
شعر با حرف خ شروع بشه
خدایا حق پیغمبر وآلش
بسیجی را نگهدار از زوالش
شعر با خ شروع شه
خوش آمدی رضا جان جانم فدا نمایم
تبریک من پذری باشد همین دوایم
از جان تو را بخوانم خوشبو شود دهانم
لطفی نما رضا جان تا من به کعبه آیم
شعر با حرف خ
خورشید زمین گنبد زیبای تو باشد خلدم به جهان منزل و ماوای تو باشد
هرگز نرم جای دیگر بهر گدایی تا کوی تو و درگه والای تو باشد
شعر با خ
خوش آمدی رضا جان جانم فدا نمایم
تبریک من پذیــری باشد همین دوایم
لطفی نما رضا جان تا من به کعبه آیم
شعر که با خ شروع شه
خاکی به تو رسیده به از زری رمیده
خاصه دمی که گویی ای بی نوا فقیرم
بیت شعر که با خ شروع شه
خسرو این سکه گفتار که در مدح تو زد
غرض اخلاص تو بودست نه سیم و نه زری
شعر با خ شروع شه
خاطر امن به ملک دو جهان می ارزد
نیستم در هم اگر سیم و زری نیست مرا
شعر با حرف خ شروع بشه
خوشا گشاده جبینی که چون گل رعنا
خزان خویشتن آمیخت با بهار اینجا
شعر با حرف خ شروع شود
ختم قرآنِ تو جای «ناس» گویا با «حَدید»
رو به پایان است، بسم الله رحمن رحیم
شعر با حرف خ
خود مرد جنگی ام من و می دانم
با میخ جنگ تن به تن آسان نیست!
شعر با چ شروع شه
خجسته طلعت و فیروز بخت و فرخ فال
سعید طالع و مسعود رای و سعد لقا
شعر که با خ شروع شه
خویشتن را درون این حضرت
بر سریر سعادت و اقبال
شعر که اولش با خ شروع شه
خطر دارند کشتی ها ز اوج و موج هر دریا
امان یابند از موجی کز این بحر سعید آید
شعر با خ شروع شه
خزانی چهره بس باشد بهار آبروی من
گواه فتح دل دارم شکست رنگ سیما را
شعری که با حرف خ شروع شود
خیمه اطلس برای دودگیر مطبخش
بر سر این هفت طاق آینه سیما زنند
شعر با خ
خجل است از رخ یارم گل تر
با چنین چهره و سیما خوشکست
بیت شعر که با خ شروع شه
خود به سیر لاله و ریحان ندارد احتیاج
کز نگاهی خاک و گل را لاله و ریحان کند
شعر با حرف خ شروع شود
خوان بهار انجمن مایل این گلشن است
صد چمن اثبات ناز بر گل و ریحان کنیم
شعر با حرف خ
خون جگر آب شد ز عشقت
زهره نه که گویم آب گشته ست
شعر با حرف خ شروع بشه
خونابه چکانید ز چشم تر عشاق
بلبل که کشیده زنوار زهره ز اختر
شعر با چ شروع شه
خوش و بش کرده ای با سایه ی ِ دیوار وقتی که
دلت جویایِ احوالِ کسی باشد که دیگر نیست؟
شعر با خ شروع شه
خدا در مکتـب صبـر على پرداخـت زینـب را
بـراى کربـلا بـا شیـر زهـرا ساخـت زینـب را
بسان لیلـه القـدرى که مخفى ماند قـدر او
کسى غیر از حسین بن على نشناخت زینب را
شعر که با خ شروع شه
خنده او مرهم داغ جگر
گریه او شبنم باغ اثر
شعر که اولش با خ شروع شه
خیز تا صبحدم فرو شوییم
گل رویین قدح به شبنم خم
بیت شعر که با خ شروع شه
خیز و بالا بنما ای بت شیرین حرکات
کز سر جان و جهان دست فشان برخیزم
شعر با خ
خوش به حال من و دریا و غروب و خورشید
و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید
رشته ای جنس همان رشته که بر گردن توست
چه سروقت مرا هم به سر وعده کشید
شعر با حرف خ
خورده ای سوگند روزی عهد خود را بشکنی
این شکستن نا مسلمانیست حرفش را نزن
شعر با حرف خ شروع شود
خوری سوگند که فردا بیایم
چه دامن گیردت سوگند خواری
شعر با حرف خ شروع بشه
خواستی عشق زلالم را بسنجی با قسم
ای تو تنها بر لبم سوگند، قرآنی مگر؟
شعر با چ شروع شه
خاک درگاهش به عرض مصحف است
جای سوگند کیان در شرق و غرب
شعر با خ شروع شه
خنده زد گل بر رخ دلبند او
کان چنان بر باد شد سوگند او
شعر که با خ شروع شه
خنده زد گل، بر رخ دلبند او
+کآن چنان برباد شد سوگند او
شعر با حرف خ
خسروا یاد می کنم هر دم
به سر تخت خسروی سوگند
بیت شعر که با خ شروع شه
خصم اگر منصف نباشد تا کجا افتادگی
شعر با حرف خ شروع بشه
خورشید کجا تابد از این دامگه مرگ
باطل به امید سحر زین شب گوریم
شعر با خ شروع شه
خیز کز نکهت انفاس نسیم
هر سحر پیرهن غنچه قباست
شعر با خ
خلعت آرای سحر عریانی است
چاک دوزید به پیراهن ما
شعر با حرف خ شروع شود
خنده های تو
دل ضربه های فراموش شده ی من است
مجبور نیستی بخندی
مجبور نیستی دلم را
هر بار از جا بکنی
ببین!
شعر با حرف خ
خنده کن تا جای خون در من عسل جاری کنی
بهترین محصول ها مخصوص کندوهای توست
شعر با چ شروع شه
خنده های تو تنها چیزی ست
که خدا
با دست هایش خلق کرد
شعر با حرف خ شروع بشه
خنده خواهم از لبت بهر دلم، بیچاره دل
وه کزان خنده نمک بر ریش او خواهد فتاد
بیت شعر که با خ شروع شه
خنده کن خنده، چو سوری ز طرب با دلبر
مست شو مست، چو نرگس به چمن با دلدار
شعر که با خ شروع شه
خنده ات برما و بر داغ دل درمانده چیست
گریه ات بر حال ماگر نیست باری خنده چیست
شعر با حرف خ شروع شود
خنده جام می و زلف گره گیر نگار
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست
شعر با خ
خنده زد گل بر رخ دلبند او
کان چنان بر باد شد سوگند او
شعر با خ شروع شه
خدا را در فراخی خوان و در عیش و تن آسانی
نه چون کارت به جان آمد خدا از جان و دل خوانی
شعر که اولش با خ شروع شه
خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
گشاد کار من اندر کرشمه های تو بست
شعر با حرف خ
خدا را کم نشین با خرقه پوشان
رخ از رندان بی سامان مپوشان
بیت شعر که با خ شروع شه
خدا را از طبیب من بپرسید
که آخر کی شود این ناتوان به
شعر با حرف خ شروع بشه
خواهر اگر از درد و غم خویش صبور است
حاضر نبود خار رود پای برادر
چون شمع شود آب و به اطراف دهد نور
پروانه صفت بر جگر خود زند آذر
شعر با چ شروع شه
خواهر اگر از درد و غم خویش صبور است
حاضر نبود خار رود پای برادر
شعر با حرف خ شروع شود
خدایا خواهری دارم مثال گوهر و الماس
که یار و یاور و غمخوار , برای این دل تنهاست
خدایا خواهری دارم ز پاکی شهره عام است
نگاه او برای من , گرفتاری یک دام است
شعر با خ شروع شه
خدایا خواهری دارم که مادر هم برایم بود
توی شادی توی ماتم همیشه پا به پایم بود
ز وصف روی ماه او چه گویم من نمیدانم
فرشتست یا که انسان است خود من هم نمیدانم
شعر با خ
خواهری دازم من
که پری رخساریست
که ندارد مانند
خواهری دارم من
که به مهربانی ابرهای خداست
شعر با حرف خ
خواب نخواهد بگریزد ز خواب
آنک بدیدست تماشای شب
شعر با حرف خ شروع بشه
خواب من صد پرده از دولت بود بیدارتر
خواب را در خواب بیند آن که خواب از من گرفت!
شعر که با خ شروع شه
خواب خوش دیدن، کند در چشم شیرین خواب را
می شود چندان که خواب ما پریشان مفت ماست
شعر با چ شروع شه
خواب بیداران ببستی وان گه از نقش خیال
تهمتی بر شب روان خیل خواب انداختی
شعر با حرف خ شروع بشه
خواب آور است زمزمه جویبارها
در خواب رفته بخت من از هایهای اشک
شعر با حرف خ شروع شود
خواب غفلت شسته ایم از چشم خواب آلودگان
هرکجا اشکی ز چشم اشکبار افشانده ایم
شعر با خ شروع شه
خفته را گر خفتگان بیدار نتوانند کرد
چون مرا بیدار کرد از خواب، خواب دیگران
شعر با حرف خ
خواب آمد ما و من ها لا شدند
وقت آن بی خواب الاالله شد
شعر با خ
خواب شدست نرگسش زود درآیم از پسش
کرد سفر به خواب خوش راه سفر بگیرمش
شعر که با خ شروع شه
خواب شدست نرگسش زود درآیم از پسش
کرد سفر به خواب خوش راه سفر بگیرمش
شعر با چ شروع شه
خود به دو چشم من شبی خواب گذر نمی کند
ورنه به خواب دیدمی، بو که شبی وصال تو
بیت شعر که با خ شروع شه
خش خش، صدای پای خزان است
یک نفر در را به روی حضرت پاییز وا کند…
شعر با خ شروع شه
خزان کجا ، تو کجا تک درخت من ! باید
چو برگ ریخته بر شاخه ها بیاویزی
شعر با حرف خ شروع بشه
خزان می خیزد و با پنجه های خشک و چوبینش
گلوی سبز را در بطن رُستنگاه می گیرد
شعر با حرف خ شروع شود
خیال تو دل ما را شکوفه باران کرد
نمیرد آن که به هر لحظه یاد یاران کرد
نسیم زلف تو در باغ خاطرم پیچید
دل خزان زده ام را پر از بهاران کرد.
شعر با حرف خ
خزان هجر بر این بوستان نیابد دست
نسیم تفرقه در این چمن نجوید راه
شعر با خ
- ۹۶/۱۰/۱۹