گلچین زیباترین شعر در مورد آفتاب
شعر در مورد آفتاب
شعر در مورد آفتاب,شعر در مورد آفتابگردان,شعر در مورد آفتابه,شعری در مورد آفتاب,شعری در مورد آفتابگردان,شعر در مورد افتاب پرست,شعر در مورد غروب آفتاب,شعر در مورد گل آفتابگردان,شعر در مورد طلوع آفتاب,شعر نو در مورد آفتاب,شعری در مورد گل آفتابگردان,شعر درباره آفتابگردان,شعری در مورد غروب آفتاب,شعری درباره آفتابگردان,شعری درباره غروب خورشید,شعر در باره غروب آفتاب,شعر در مورد غروب خورشید,شعر نو درمورد غروب آفتاب,شعر کوتاه در مورد غروب آفتاب,شعر درمورد غروب افتاب,شعر زیبا در مورد غروب خورشید,شعر نو در مورد غروب خورشید,شعر درباره گل آفتابگردان,شعر در مورد گل آفتابگردون,شعر زیبا درباره گل آفتابگردان,شعری در مورد طلوع خورشید,شعر درباره طلوع آفتاب,شعر نو در مورد طلوع خورشید,شعر درمورد طلوع افتاب,شعری درباره طلوع آفتاب,شعر زیبا در مورد طلوع خورشید,شعر درمورد طلوع خورشید,شعری زیبا در مورد طلوع خورشید,شعر نو درباره آفتاب,شعر نو در مورد گل آفتاب گردان,شعر در وصف آفتاب,شعر در وصف گل آفتابگردان,شعر در وصف غروب افتاب,شعری در وصف آفتاب,شعر در وصف طلوع آفتاب,شعری در وصف غروب آفتاب,شعر در وصف غروب خورشید,شعر در وصف طلوع خورشید,شعری در وصف طلوع خورشید,شعر آفتابگردان,شعر آفتابگردان شفیعی کدکنی,شعر آفتابگردانها,شعر آفتابگردان عشق,شعر آفتابگردان شمس لنگرودی,شعر گل آفتابگردان سهراب,آفتابگردان شعر نو,شعر با آفتابگردان,شعر درباره گل آفتابگردان,شعر نو گل آفتابگردان,شعر آفتاب,شعر آفتاب پرست,شعر آفتاب مهربانی,شعر آفتابگردون,شعر آفتاب میشود,شعر آفتاب مهتاب,شعر آفتابکاران جنگل,شعر آفتابه,شعر آفتاب پرست از فریدون مشیری,شعر آفتاب پرست مشیری,شعر در مورد افتاب پرست,شعر آفتاب مهربانی قیصر امین پور,شعر آهنگ آفتاب مهربانی,متن شعر آفتاب مهربانی,متن شعر آفتاب مهربانی محمداصفهانی,شعر آفتابگردون شبکه پویا,شعر گل آفتابگردون,شعر گل آفتابگردون گروه آریان,شعر گل آفتابگردون نوش آفرین,شعر گل آفتابگردون آریان,شعر درباره گل آفتابگردون,شعر آفتاب میشود فروغ فرخزاد,متن شعر آفتاب می شود,تفسیر شعر آفتاب می شود,تحلیل شعر آفتاب میشود فروغ,معنی شعر افتاب میشود,دانلود شعر آفتاب میشود فروغ فرخزاد,شعر آفتاب و مهتاب,شعر کودکانه آفتاب مهتاب چه رنگه,شعر افتاب و مهتابیم ما,شعر آفتاب مهتاب چه رنگه
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد آفتاب برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
مثل درختی که
به سوی آفتاب قد می کشد
همه وجودم دستی شده است
و همه دستم خواهشی:
خواهشِ تو…
شعر در مورد آفتاب
چه شوی ز دیده پنهان که چو روز مینماید
رخ همچو آفتابت ز نقاب آسمانی
شعر در مورد آفتابگردان
مرا زِ شرم مهر خویش آب کن
مرا به خویش جذب کن!
مرا هم آفتاب کن
شعر در مورد آفتابه
آفتاب تکیه داده به شانه ات
آینده به اِتکای خنده ات پیشِ روم ایستاده
آنچه در تو
نشانِ ماندن در من است
خلاصه شده در سه حرف
عشق …
وَ تمام …
شعری در مورد آفتاب
به آفتاب سلام
که باز می شود آهسته بر دریچه صبح
شعری در مورد آفتابگردان
ای ز فروغ رخت تافته صد آفتاب
تافتهام از غمت، روی ز من بر متاب
شعر در مورد افتاب پرست
من
صدای نفست را
سلامی می دانم
که آفتاب
اولین بار
به دانه ی گندم داد
شعر در مورد غروب آفتاب
آفتاب را
دوختهای به لبهایت!
آدم دوست دارد هر روز خورشیدش
از لبهای تو طلوع کند..
آدم، اگر آدم باشد
دوست دارد روی لبهای تو
جان بکند!
شعر در مورد گل آفتابگردان
تو آفتابی
هرصبح
می تابی برپنجره ی خیالم
و نورمی پاشی
روی سایه ی تنهایی ام
امروز را
عاشقانه بتاب رؤیای من!
شعر در مورد طلوع آفتاب
آفتاب را
پشت دروازه ی شب
منتظر نشانده ام
و طلوع را
به دیداری عاشقانه دعوت کرده ام
امشب
چقدر ستاره می پاشد بر آسمان دلم
و صبح که بیاید
حتما تو در آغوش منی!
شعر نو در مورد آفتاب
آفتاب،
پشت پنجره
در انتظار پلک گشودن،
پرنده،
در انتظار پرواز
و عشق
در انتظار بوسیدن و
نوازش تو ست.
شعری در مورد گل آفتابگردان
می شناسمت
چشمهای تو
میزبان آفتاب صبح سبز باغهاست
شعر درباره آفتابگردان
در نور شمع
زن تری؛
در آفتاب صبح که چشم باز میکنی
فرشته تر؛
شعری در مورد غروب آفتاب
از سایهی عاشقان اگر دور شوی
بر تو زند آفتاب و رنجور شوی
پیش و پس عاشقان چو سایه میدر
تا چون مه و آفتاب پرنور شوی
شعری درباره آفتابگردان
در من
آدم برفی ای ست
که عاشق آفتاب شده ..
و این خلاصه ی
همه داستان های عاشقانه جهان است
شعری درباره غروب خورشید
من را
شمعدانیئی بدان
در گلدانی کوچک
که بیشتر از آب و آفتاب
به تو نیاز دارد.
شعر در باره غروب آفتاب
چشمت ستاره اش را
چندان چراغ وسوسه خواهد کرد
تا من به آفتاب بگویم: نه!
بانوی رنگ های شکوفان!
رنگین کمان!
شعر در مورد غروب خورشید
بیا و مرا ببر
دیگر نه آفتاب گُر گرفته زبانم را روشن می کند
شعر نو درمورد غروب آفتاب
آخر به چه درد می خورد
آفتاب اسفند!؟
این که جای پای تو را
آب کرده است!
شعر کوتاه در مورد غروب آفتاب
هر صبح
آفتاب
از نخستین برگ شناسنامه ی تو
سر می زند
شعر درمورد غروب افتاب
من را
شمعدانیئی بدان
در گلدانی کوچک
که بیشتر از آب و آفتاب
به تو نیاز دارد
شعر زیبا در مورد غروب خورشید
مأوای ما گلبرگ کوچکی ست
بازمانده از باغی دور
با هزار زمستان دیوانه اش در پی
و سهم ستاره از آفتاب
تنها تبسم پنهانی ست
شعر نو در مورد غروب خورشید
من به چشمهای بی قرار تو
قول می دهم
ریشه های ما به آب
شاخه های ما به آفتاب می رسد
ما دوباره سبز می شویم
شعر درباره گل آفتابگردان
بارانی مورب
در نیمروزی آفتابی
هیچ اتفاقی نیافتاده است
تنها تو رفته ای
اما من
قسم می خورم که این باران
بارانی معمولی نیست
حتما جایی دور
دریایی را به باد داده اند.
شعر در مورد گل آفتابگردون
چشمان تو گل آفتابگردانند
به هر کجا که نگاه کنی،
خدا آنجاست …
شعر زیبا درباره گل آفتابگردان
ای آفتابگردان ، گلهای عاشقان
کاینسان تمامِ عمر ، به خورشید خیرهاید
یک لحظه
گوشِ خویش
بدین حرف واکنید
من در مدارِ خویش
هرگز قدم برون نَنَهم از طریقِ عشق
حتّی اگر شما
همه
یکروز
خسته شوید و شیوهی خود را رها کنید
شعری در مورد طلوع خورشید
لبخند آدمی اقیانوس صورتش است
وچشمهایش آفتاب
شعر درباره طلوع آفتاب
دیگر نه آفتاب گُرگرفته
زبانم راروشن میکند
نه بالبال شب پره ای جانم را میشکافد
ونه شبنمی درقلبم آب میشود
بیادستم رابگیر
وخرده ریز این کلمات تباه شده را
ازپیشم جمع کن
شعر نو در مورد طلوع خورشید
به سوی من چو می آیی
تمام تن
تپش و بال میشوم
چو در تو می نگرم
زلال میشوم
سخن چو میگویی
آفتاب بر میاید
شعر درمورد طلوع افتاب
همه از جمعه می نالند
اما جمعه
تنها روزیست
که من می توانم
صندلی چوبی ام را به پشت بام ببرم
و تماشای چشم های تو را
در غروب آفتاب
جشن بگیرم
شعری درباره طلوع آفتاب
اگر میدانستی جایت
سر میز صبحانه چقدر خالی است
و قهوه
منهای شیرینزبانی تو
چقدر تلخ
من و این آفتاب بیپروا را
آنقدر چشمانتظار نمیگذاشتی
شعر زیبا در مورد طلوع خورشید
صبحگاهان
وقتی آفتاب
در حال روشن کردن روز است
من بیدارم
و اولین فکرم تویی
شعر درمورد طلوع خورشید
تو با چشمان سبزت
در زیر آفتاب خواهی خوابید
من
خمیده بر رویت
همچون نظارهی سهمناکترین حادثه کائنات
به تماشایت خواهم نشست
شعری زیبا در مورد طلوع خورشید
چشمانی
که در آنها می توان
آفتاب را نوشید
بگو ، چشمانت کو ؟
شعر نو درباره آفتاب
هنگامی که مردم
تکه یخی بر روی خاکم بگذارید
هر روزه بعد از طلوع آفتاب
تا با آب شدنش روی خاکم
گمان کنم
کسی که من به یادش بودم
به یادم گریه می کند
شعر نو در مورد گل آفتاب گردان
دنیا که به پایان برسد
رویاها
دنیایی دیگر خواهند ساخت
و خنده تو
جای آفتاب را خواهد گرفت
شعر در وصف آفتاب
می شناسمت
چشمهای تو
میزبان آفتاب صبح سبز باغهاست
شعر در وصف گل آفتابگردان
دیده ای، آفتاب ماه به دست؟
دیده ای، ماه آفتاب فروش؟
شعر در وصف غروب افتاب
تشبیه روی تو نکنم من به آفتاب
کاین مدح آفتاب نه تعظیم شأن توست
شعری در وصف آفتاب
از روی دوست تا نکنی رو به آفتاب
کز آفتاب روی به دیوار می کنی
شعر در وصف طلوع آفتاب
به آفتاب خطاب تو خواستم کردن
دلم نداد، که هست آفتاب هر جایی
شعری در وصف غروب آفتاب
گرم شود روی آب از تپش آفتاب
باز همش آفتاب برکشد اندر علا
شعر در وصف غروب خورشید
چو آفتاب تو نبود ز آفتاب چه نور
چو منظرم تو نباشی نظر چه سود کند
شعر در وصف طلوع خورشید
شب آفتاب اگر برود هم ز بام چرخ
بر جای آفتاب ستاره ست یا قمر
شعری در وصف طلوع خورشید
در آفتاب فضل گشا پر و بال نو
کز پیش آفتاب برفتست میغ و ماغ
شعر آفتابگردان
چو آفتاب برآمد ز قعر آب سیاه
ز ذره ذره شنو لا اله الا الله
شعر آفتابگردان شفیعی کدکنی
با روی چو آفتاب بیدارم کرد
یعنی که چو آفتاب دیدی برخیز
شعر آفتابگردانها
دولت روزگار درگذرست
پرتو آفتاب دربدرست
شعر آفتابگردان عشق
ز غیرت رخ او آفتاب خواست ز چرخ
فرو فتد، که ذنب آفتاب را بگرفت
شعر آفتابگردان شمس لنگرودی
کردم مقابل رخ تو آفتاب را
چیزی ست در رخ تو که در آفتاب نیست
شعر گل آفتابگردان سهراب
رسدت بر اوج خوبی، اگر آفتاب گردی
که در آفتاب گردش چو تویی دگر نباشد
آفتابگردان شعر نو
از آفتاب دیدن گر چشم خیره گردد
شد آفتاب چشمم از دیدن تو خیره
شعر با آفتابگردان
تویی که خوبتری ز آفتاب و شکر خدا
که نیستم ز تو در روی آفتاب خجل
شعر درباره گل آفتابگردان
طلعتت ای آفتاب، تیغ طرب برکشید
گردن تلخی بزد، بیخ غم و غصه کند
شعر نو گل آفتابگردان
بامدادی تا به شب رویت مپوش
تا بپوشانی جمال آفتاب
شعر آفتاب
ای سرو روان و گلبن نو
مه پیکر آفتاب پرتو
شعر آفتاب پرست
شرمش از روی تو باید آفتاب
کاندرآید بامداد از روزنت
شعر آفتاب مهربانی
آفتاب و سرو غیرت می برند
کآفتابی سروبالا می رود
شعر آفتابگردون
در سایه شاه آسمان
قدر مه طلعت آفتاب پرتو
شعر آفتاب میشود
دوشینه مهی به خواب دیدم
یعنی به شب آفتاب دیدم
شعر آفتاب مهتاب
دیدی اگر ماه مرا آفتاب
دیده حسرت نگری داشتی
شعر آفتابکاران جنگل
ای ترا آسمان جنیبت کش
وی ترا آفتاب غاشیه دار
شعر آفتابه
بر کمر آفتاب قرص زرش
قبه سیم ماه بر سپرش
شعر آفتاب پرست از فریدون مشیری
آفتاب ار به خاطرش گذرد
سایه کوه جاودان ببرد
شعر آفتاب پرست مشیری
در آب کرده ز سوز آفتاب خود را
غرق رخت چو غرق خوی از تف آفتاب شده
شعر در مورد افتاب پرست
بس که از رخسار او در پیچ و تاب است آفتاب
تشنه ابرست و جویای نقاب است آفتاب
شعر آفتاب مهربانی قیصر امین پور
در شب وصل تو می لرزد دل چون آفتاب
تا مباد از رخنه ای آرد شبیخون آفتاب
شعر آهنگ آفتاب مهربانی
ازیرا راه نتوان برد سوی آفتاب ای جان
مگر کان آفتاب از خود برآید سوی این هامون
متن شعر آفتاب مهربانی
نیست جز آفتاب را قوت دفع سایه ها
بیش کند کمش کند این تو ز آفتاب جو
متن شعر آفتاب مهربانی محمداصفهانی
چشم سر بی آفتاب آسمان بی کار گشت
چشم دل بی آفتاب دین چرا بی کار نیست؟
شعر آفتابگردون شبکه پویا
ای آفتاب جان و دل ای آفتاب از تو خجل
آخر ببین کاین آب و گل چون بست گرد جان ما
شعر در مورد ولادت پیامبر اکرم
ای نازنین جواب معمای من تویی
تنها چراغ روشن شبهای من تویی
وقتی دلم گرفت از انبوه ابرها
احساس آفتابی دنیای من تویی
تـــولدت مبارک عشقم :*
شعر نو در مورد ماه محرم
هفتاد و دو سینه سرخ هجرت کردند
با سرورِ آفتاب بیعت کردند
رفتند و به دریای ابد پیوستند
چون رود ، به اصل خویش رجعت کردند
شعر در مورد آفتاب
- ۹۷/۰۷/۰۶