اشعار علیرضا بدیع
اشعار علیرضا بدیع
اشعار علیرضا بدیع,اشعار علیرضا بدیعی,اشعار علیرضا بدیع فر,شعر علیرضا بدیع ماه و ماهی,شعر علیرضا بدیع پاییز,اشعار کوتاه علیرضا بدیع,اشعار عاشقانه علیرضا بدیع,اشعار جدید علیرضا بدیع,اشعار زیبای علیرضا بدیع,بهترین اشعار علیرضا بدیع,دانلود اهنگ علیرضا بدیع ماه و ماهی,شعر ماه و ماهی از علیرضا بدیع,معنی شعر ماه و ماهی علیرضا بدیع,شعر پاییز از علیرضا بدیع,شعر علیرضا بدیع درباره پاییز,شعر جدید علیرضا بدیع,شعرهای جدید علیرضا بدیع,شعر جدید علیرضا بدیع,اشعار زیبا از علیرضا بدیع,اشعار زیبا علیرضا بدیع,شعر زیبای علیرضا بدیع,شعرهای زیبای علیرضا بدیع,زیباترین اشعار علیرضا بدیع,بهترین شعر علیرضا بدیع,بهترین شعرهای علیرضا بدیع,شعر علیرضا بدیع,شعر علیرضا بدیعی,شعر علیرضا بدیع پاییز,شعر علیرضا بدیع درباره پاییز,شعر علیرضا بدیع ماه و ماهی,شعرهای علیرضا بدیع,شعرهای علیرضا بدیعی,شعر علیرضا بدیع,اشعار علیرضا بدیعی,شعرهای علیرضا بدیع,شعر پاییز از علیرضا بدیع,دانلود اهنگ علیرضا بدیع ماه و ماهی,شعر ماه و ماهی از علیرضا بدیع,معنی شعر ماه و ماهی علیرضا بدیع,شعر از علیرضا بدیع,شعر جدید علیرضا بدیع,شعر های علیرضا بدیع,شعر علیرضا بدیع در مورد امام زمان
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد علیرضا بدیع برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
ای وکیل بی گناهان قاضی القضات نیز
آمده تا خرقه ای را وقف گیسویت کند
باد شالیزار شالت را به رقص آورده است
هیچ کس جز من مبادا دست در مویت کند
اشعار علیرضا بدیع
بندگان در بند خویش اند از کسی یاری مخواه
از خدا باید بخواهی تا «منِ او»* یت کند
اشعار علیرضا بدیعی
آغوش تو چقدر می آید به قامتم
در آن به قدر پیرهن خویش راحتم
می پوشمت که سخت برازنده ی منی
امشب به شب نشینی خورشید دعوتم
اشعار علیرضا بدیع فر
خوشوقتی صدای تو از دیدن من است
من هم از آشنایی تان با سعادتم !
با خود تو را به اوج، به معراج می برم
امشب اگر به خاک بریزد خجالتم !
شعر علیرضا بدیع ماه و ماهی
بازار شام کن شب مان را به موی خود
بگذار دیدنی بشود با تو خلوتم !
بر شانه ام گذار سرانگشت برف را
کوهم ولی تمام شده استقامتم …
شعر علیرضا بدیع پاییز
من سیرتم همان که تو می خواستی شده
لب تر کنی عوض شود این بار صورتم!
جنگیدم و به گنج تو فرمانروا شدم
این است از تمامی دنیا غنیمتم
با من بمان که نوبت پیروزی من است
چیزی نمانده است به پایان فرصتم …
اشعار کوتاه علیرضا بدیع
سخت دل دادی به ما و ساده دل برداشتی
دل بریدن هات حکمت داشت: دلبر داشتی
اشعار عاشقانه علیرضا بدیع
دوباره وصله ای از بوسه های دلچسب ات
برین سفال ترک خورده ام به چند زنی؟
اگر به دست تو باشد چه فرق این یا آن؟
دمی ضماد گذاری… دمی گزند زنی
اشعار جدید علیرضا بدیع
مباد دود دل من به چشم غیر رود
مخواه بیشتر آتش درین سپند زنی
منم که پیش تو از بید سر به زیرترم
تویی که طعنه به هر سرو سربلند زنی
اشعار زیبای علیرضا بدیع
دوباره همهمه افتاده است در کلمات
که در حوالی این شعر دیده اند زنی
زنی که وصفش در این غزل نمی گنجد
زن از حریر..از ابریشم..از پرند..زنی..
بهترین اشعار علیرضا بدیع
همدمی ما بین آدمها اگر مییافتم
آه من در سینهام یک عمر زندانی نبود
دانلود اهنگ علیرضا بدیع ماه و ماهی
از اوج افتادم افتادم و این اقبال من بود
باری که از دوشم گرفتی بال من بود
شعر ماه و ماهی از علیرضا بدیع
ای دیگران دلخوش به این دولت نباشید
تختی که بر انید اول مال من بود
عید و عزای من به دست دیگران است
رفتی و این هم عیدی امسال من بود
معنی شعر ماه و ماهی علیرضا بدیع
هی! خدا جو! عشق می آید پری جویت کند
عشق می باید که از این رو به آن رویت کند
ورد لبهایت اگر چون شیخ ذکر یا رب است
می شود یک جفت چشم شوخ جادویت کند
شعر پاییز از علیرضا بدیع
درخت خشکم و هم صحبت کبوترها
تو هم که خستگی ات رفت، میپری از من
شعر علیرضا بدیع درباره پاییز
راحت پی این رفت و آسان سهم آن شد
چشمی که می گفتی فقط دنبال من بود
شعر جدید علیرضا بدیع
جدا کردند آدمها، مرا از تو، تو را از من
تو دریایی و من ساحل، نخواهی شد جدا از من
شعرهای جدید علیرضا بدیع
تو کاغذبادی و من در نخ زیبایی ات هستم
مبادا آن که قدر سوزنی باشی رها از من
تو مرز کفر و ایمانی! چگونه بگذرم از تو؟
اگر این گونه باشد نگذرد دیگر خدا از من
شعر جدید علیرضا بدیع
حالا که برای دیگران چتری بزرگ است
دستی که دور شانه هایم شال من بود
اشعار زیبا از علیرضا بدیع
شکستم بارها و همچنان خاموش می مانم
صدا از سنگ می آید، نمی آید صدا از من
تو دریایی و من قصر شنی؛ از خود نپرسیدی
که از آن رفت و آمدها چه می ماند به جا از من؟
اشعار زیبا علیرضا بدیع
تو روزی باز خواهی گشت! این خط این نشان! اما
دریغا چون نخواهی یافت حتی رد پا از من!
شعر زیبای علیرضا بدیع
از دل من تا لب تو راه چندانی نبود
من که شعر تازه می گفتم، تو از بر داشتی
شعرهای زیبای علیرضا بدیع
قلب من چون سکه های از رواج افتاده بود
آنچه در پیراهن من بود، باور داشتی
زیباترین اشعار علیرضا بدیع
شر عشقت را من از شور پدر پرورده ام
قصد خون خلق را از شیر مادر داشتی
بهترین شعر علیرضا بدیع
دشتی از آهو درین چشمت به قشلاق آمده
جنگلی از ببر در آن چشم دیگر داشتی
بهترین شعرهای علیرضا بدیع
پشت پلکم زنده رودی از نفس افتاده بود
روی لب هایت گلاب ناب قمصر داشتی
شعر علیرضا بدیع
میگذارم پا به سن آرام آرام و هنوز
مثل طفلی نو قدم در جستجوی مادرم
با چنین حال و مقالی ، هرکجا ظلمی رود
میدوم با چشم خون پالا به سوی مادرم
شعر علیرضا بدیعی
تا روانم را بشویم از پلشتیهای دهر
چند لحظه مینشینم روبروی مادرم
تار خواهد شد جهان در چشمهای تیرهام
کم شود حتی اگر یک تار موی مادرم
شعر علیرضا بدیع پاییز
تا که خواب خوش به چشمانم بیاید ، سالهاست
آب خوش پایین نرفته از گلوی مادرم
خم شود میخی که بر پهلوی بیبیجان نشست
بشکند دستی که سیلی زد به روی مادرم
شعر علیرضا بدیع درباره پاییز
خانه ی دل را تکاندم
خانه ی دل را تکاند…
من به دور انداختم بدخواه او را…
او، مرا…
شعر علیرضا بدیع ماه و ماهی
جسم مرا بگیر !
و در خود مچاله کن
خواهد
چکید
از
بدنم !
چشم های تو …
شعرهای علیرضا بدیع
دستهایت مــرتع انگورهای نوبر است
چون حلال من نشد باشد حرام دیگری
شعرهای علیرضا بدیعی
عاشق ترین پرنده تویی بر درخت من
قـــربان قلب نازک تو، قلب سخت من
شعر علیرضا بدیع
خوش به حالِ بوته ی یاسی که در ایوانِ توست
میتواند هر زمان دلتنگ شد، بویت کند
اشعار علیرضا بدیعی
اسیرت کرده بودم فکر می کردم که عشق است این!
قفس را باز کردم دانه بگذارم که در رفتی
شعرهای علیرضا بدیع
بهار اندامِ من! این شهر را اردیبهشتی کن
که من برعکسِ شاعرها، به شدت ضد پاییزم
شعر پاییز از علیرضا بدیع
دستخطی دارم از او
بر دل خود یادگار
عشق کاری کرد با قلبم
که چاقو با انار…
دانلود اهنگ علیرضا بدیع ماه و ماهی
در سرزمین من زنی از جنس آه نیست
این یک حقیقت است که در برکه ماه نیست
این یک حقیقت است که در هفت شهر عشق
دیگر دلی برای سفر رو به راه نیست
شعر ماه و ماهی از علیرضا بدیع
راندند مردم از دل پر کینه، عشق را
گفتند: جای مست در این خانقاه نیست
دنیا بدون عشق چه دنیای مضحکیست
شطرنج مسخرهست زمانی که شاه نیست
معنی شعر ماه و ماهی علیرضا بدیع
زن یک پرنده است که در عصر احتمال
گاهی میان پنجرهها هست و گاه نیست
افسرده میشوی اگر ای دوست حس کنی
جز میلههای سرد قفس تکیه گاه نیست
شعر از علیرضا بدیع
در عشق آن که یکسره دل باخت، برده است
در این قمار صحبتی از اشتباه نیست
فردا که گسترند ترازوی داد را،
آنجا که کوه بیشتر از پرّ کاه نیست،
شعر جدید علیرضا بدیع
سودابه روسپید و سیاووش روسفید
در رستخیز عشق کسی روسیاه نیست
شعر های علیرضا بدیع
غیر شیدایی مرا داغی به پیشانی نبود
منکه پیشانی نوشتم جز پریشانی نبود
همدمی ما بین آدمها اگر مییافتم
آه من در سینهام یک عمر زندانی نبود
شعر علیرضا بدیع در مورد امام زمان
دوستان رو به رو و دشمنان پشت سر
هرچه بود آیین این مردم مسلمانی نبود
خار چشم این و آن گردیدن از گردنکشیست
دسترنج کاجها غیر از پشیمانی نبود
اشعار علیرضا بدیع
چشم کافرکیش را با وحدت ابرو چه کار ؟
کاش این محراب را آیات شیطانی نبود
منکه در بندم کجا ؟ میدان آزادی کجا ؟
کاش راه خانهات اینقدر طولانی نبود
اشعار علیرضا بدیعی
سلام من به تو ای اتفاق ناهنگام
همیشه سبز بمانی-همین-بهاراندام
تو آن قصیده ی معروف رودکی هستی
که قامتت زده پهلو به صنعت ایهام
اشعار علیرضا بدیع فر
تویی تغزّل شاعر در اوج کشف و شهود
همیشه سر زده از راه می رسی الهام
بهار! از تو چه پنهان که سخت دلگیرم
از این خزان که مرا خواست غنچه ای ناکام
شعر علیرضا بدیع ماه و ماهی
دلم گرفته از این دوستان حق نشناس
که بعد مست شدن سنگ می زنند به جام
تو شاهزاده ی خوشبخت قصه ها هستی
که از کتاب به بیرون پریده ای آرام
شعر علیرضا بدیع پاییز
من و تو آخر دنیا رسیده ایم به هم
چنان که آخر این شعر می رسم به سلام
چه حکمتی است که دوشیزه ی عروسکی ام
رسیده ام به تو در انتهای کودکی ام؟
اشعار علیرضا بدیع
تا زنده باشم چون کبوتر دانه می خواهم
امروز محتاج توام؛ فردا نمی خواهم
آشفته ام…زیبایی ات باشد برای بعد
من درد دارم شانه ای مردانه می خواهم
اشعار علیرضا بدیعی
از گوشه ی محراب عمری دلبری جستم
اکنون خدا را از دل میخانه می خواهم
می خندم و آیینه می گرید به حال من
دیوانه ام، هم صحبتی دیوانه می خواهم
اشعار علیرضا بدیع فر
در را به رویم باز کن! اندوه آوردم
امشب برای گریه کردن شانه می خواهم
شعر علیرضا بدیع ماه و ماهی
جغرافیاى کوچک من،
بازوان توست!
اى کاش تنگ تر شود،
این سرزمین من …
شعر علیرضا بدیع پاییز
تو ماهی و من ماهیِ این برکه ی کاشی..
اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی!
آه از نفس پاک تو و صبح نشابور
از چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی..
اشعار کوتاه علیرضا بدیع
پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار
فیروزه و الماس به آفاق بپاشی!
ای باد سبک سار! مرا بگذر و بگذار!
هشدار! که آرامش ما را نخراشی..
اشعار عاشقانه علیرضا بدیع
هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم!
اندوه بزرگی ست چه باشی.. چه نباشی..
اشعار جدید علیرضا بدیع
دلم شکست..کجایی که نوشخند زنی؟
به یک اشاره دلم را دوباره بند زنی؟
اشعار زیبای علیرضا بدیع
غیر شیدایی مرا داغی به پیشانی نبود
منکه پیشانی نوشتم جز پریشانی نبود
بهترین اشعار علیرضا بدیع
خاطراتم را چه خواهی کرد؟ گیرم باد برد
بیت هایی را که از من کنج دفتر داشتی
دختری که ازین شعر بیرون زده
در را پشت سرش نبسته است …
دانلود اهنگ علیرضا بدیع ماه و ماهی
ازین سوی خراسان بلکه تا آن سوی کنگاور
چه طرفی بسته ام ای دوست از این نام ننگ آور؟
اگر سنجاق مویت وا شود از دست خواهم رفت
که سربازی چه خواهد کرد با انبوه جنگاور؟
شعر ماه و ماهی از علیرضا بدیع
دلم را پیشتر از این به کف آورده ای؛ حالا
زلیخایی کن و پیراهنم را هم به چنگ آور
به دست آور دل آن شوخ ترسا را به لبخندی
به لبخندی سر این شیخ ترسو را به سنگ آور
معنی شعر ماه و ماهی علیرضا بدیع
به استقبال شعر تازه ام بند قبا بگشا
مرا از این جهان بی سر و سامان به تنگ آور
فراموشی در این شیشه ست، خاموشی در آن شیشه
شرابت هوشیارم می کند قدری شرنگ آور …
شعر پاییز از علیرضا بدیع
من غبطه میخورم به درختان خانهات
ای کاش سر گذاشته بودم به شانهات
در فصل جفتگیری فولاد و سنگ، کاش
گنجشک من تو باشی و من آشیانهات
شعر علیرضا بدیع درباره پاییز
گنجشک من تو باشی و من در به در شوم
از صبح تا غروب پی آب و دانهات
وقت غروب از تو بپرسم: چگونه است
با چند استکان مِی روشن، میانهات ؟
شعر جدید علیرضا بدیع
بعدش بخواهم از تو کمی درد دل کنی
گاه از زمین بگویی و گاه از زمانهات
یک مشت کودکاند، به دور درخت سیب
انگشتهای کوچک تو زیر چانهات
شعرهای جدید علیرضا بدیع
در بوسهی تو، بذر تغزل نهفته، کاش
روی لبان من بشکوفد جوانهات
راس کلاغ، فرصت کشف شهود نیست
بگذار تا تو را برسانم به خانهات
شعر جدید علیرضا بدیع
دیری ست دلم در گرو ناز پری هاست
روشن شده چشمم که نظرباز پری هاست
اشعار زیبا از علیرضا بدیع
جز من نکرده هیچ کسی ادعای تو
هر کس مجاز نیست شود مبتلای تو
اشعار زیبا علیرضا بدیع
مزین می کند وقتی که با قالیچه ایوان را
فراهم می کنم من هم بساط چای و قندان را
برایم شعر می ریزد و بیتی چای می خواند
لب اش با قند می بخشد به من طعمی دو چندان را
شعر زیبای علیرضا بدیع
دو چشمش سنگ نیشابور را در یاد می آرد
تراش قامت اش اسلیمی قالی کاشان را
از او یک کام می گیری و « قل … قل … » سرخ می گردد
ببین این شهوت افتاده بر شریان قلیان را
شعرهای زیبای علیرضا بدیع
و نم نم … فرصتی شد تا پناه آرد به آغوشم
چه بعد از ظهر زیبایی … فقط کم داشت باران را …
زیباترین اشعار علیرضا بدیع
ای بکر ترین برکه! هلا سوره ی صافی!
پرهیز کن از این همه پرهیز اضافی!
مهری بزن از بوسه به پیشانی سردم
بد نام که هستیم به اندازه ی کافی!
اشعار علیرضا بدیع
- ۰ نظر
- ۲۷ آبان ۹۶ ، ۱۳:۳۵